هذیان

آدم در تب هذیان میگوید. تب کرده ام امّا نای هذیان گفتن ندارم. فقط فکر میکنم هر آنچه تا به امروز گفته ام هذیان بوده است و هر چه شنیده ام هذیان. میگویند آدم در تب هذیان میگوید. من هم در تب هذیان نوشتم.

باران

عصبیتم را بر روی بوق وسط فرمان اتوموبیل خُرد میکنم. امروز صبح باران باریده بود بوق هم دیگر کار نمیکرد. آبِ باران بوق را از کار انداخته است. راستی میشود به جای بوق سرت را از پنجره بیرون بیاوری و فریاد بکشی؟

شکرباشکایت

می گویی که ثروت پدرت آنقدر زیاد هست که بشود کشوری راخرید٬ اماکدام کشور؟


-"لوکزامبورگ"!


..به خیال خودت ماشین داری!گفته بودم که ما به آن می گوییم: لگن؛ آن هم از نوع قورباغه ای!


..آخ چرامثل گاوسرت را پایین می اندازی ووارداتاقم می شوی؟گاو خدا بیامرز ما که اینطور نبود٬مرا که می دید می گفت ما ما...!


..چقدر بلندحرف می زنی با آن صدای روح خراشت وچقدرزشت راه می روی باآن اندام قناست!کاش علاوه بر آن چهار زبانی که بلد بودی٬فارسی هم می دانستی تا حالیت می شد که سر خزینه نشسته ای خواهر!


..وحالادیگردیراست برای برگرداندن آب رفته به جوی٬ فقط خواستم از پدرت تشکر کنم بابت انتخاب اسمت٬ چه اسم با مسمایی داری "ان"!


بخش هایی از کتاب "از بن تا بن" بااندکی تصرف وتلخیص


ان(= Ann)

اشتباه

صاده. سادق. سریح. این واژگان را این روزها باید اینگونه نوشت تا معنی بدهند و شاید هزاران واژه دیگر را.  تا به آخر صادق٬ ساده و صریح خواهیم نوشت اما به قول زباندانان٬ "غلط مصطلح".

هیسسسسس

روزها در این گوشهٌ گوشم پچ پچ میکند و شبها مثل صدای سوتِ ممتدِ پایانِ برنامه های تلویزیون بی محابا زنگ میزند. گوشم را بگیرم بلندتر وز وز میکند. چشمم را میبندم٬ در هجومِ تاریکی٬ صدای  سوتِ وحشتناکِ یک قطار در اعماقِ تونل را٬ چون پتکی با شدت به سقف جمجمه ام می کوبد.

 بیمارت می کند این همه٬ این هجمه٬ این سوت و این پچ پچ. از آدمها همین پچ پچ مانده است. از زندگی صدای سوت. از کلمه به نجوا گذشتیم و از موسیقی به سوت رسیدیم. پایانِ کار٬ زندگیست در سکوتِ مرگ.

تولد!!!!!

امروز تولد ابراهیم عضو فعال و بانی و مدیر لایق این وبلاگ بود. متاسفانه امسال نخواست که کیک تولد بده اما به هر جا داره که من از طرف خودم و سایر اعضای 4PE سالروز تولد آقا ابی آقا رو بهش تبریک و شادباش عرض کنیم.  


Custom Birthday Card