آخرین نقش بر آخرین برگ در آخرین شلوغی شهر زده شده است. آن گوشه٬ آن خلوت٬ آن تاریکی. آیا دانستی که چشمها کورند٬ دلها مرده٬ زبانها لهجه دارند و بو در سرما یخ میزند؟ باید لمسش کنی. دیدگانت در این سیاهی مطلق با تو همراه نیست. دستهایت را بیرون بیاور. لمسش کن. لمس. لبانت در جستجویند با لمس. هنوز چشمانت را باز نگه داشته ای؟ چشم بر تاریکی باز گذاشتن استهزا عقل است. چشمانت بسته میشود٬ نه به عقل که به بی اختیاری. در حضورِ تماس در حسِ لمس.
این پُست زیر برف است. برای برف روبی و خواندن Ctrl+A را بگیرید
سلام فوق العاده بود گرچه قبلا بارها این کار رو کرده بودم اما دلم خواست یه بار دیگه چشمامو بندمو برفو با دستام حس کنم راستی یکی ازفواید برف اینه که یادمون بیاد حس لامسه به اندازه بینایی قشنگه!
سلام از وقتی این پستو خوندم دلم میخاد یه گوشه رو پیداکنم که یه کم برف جمع شده و دوباره مثل هزار بار قبلی حس لامسه مو ببینم !!دیروز تو دانشگاه یه همچین گوشه ای رو دیدم .ولی نمی شد در حالی که بقیه با دوتا شاخ روی سر و یه لبخند عاقل اندر سفیه نگات میکنن!!این تجربه شیرین رو تکرار کرد!!!!!!!!!!!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
فکر کنم دوباره داری آنفولانزااااااا می گیری.
ایده جالبی بود. آقا یکم در حد دیپلم بنویس ما هم بفهمیم
عالی بود. خیلی خوشم اومد. نظر علیرضا رو جدی بگیر!
baba!!!!
baba to dige ki hasty????
babaaaaaaaaaaaa!
سلام
فوق العاده بود گرچه قبلا بارها این کار رو کرده بودم اما دلم خواست یه بار دیگه چشمامو بندمو برفو با دستام حس کنم راستی یکی ازفواید برف اینه که یادمون بیاد حس لامسه به اندازه بینایی قشنگه!
سلام
از وقتی این پستو خوندم دلم میخاد یه گوشه رو پیداکنم که یه کم برف جمع شده و دوباره مثل هزار بار قبلی حس لامسه مو ببینم !!دیروز تو دانشگاه یه همچین گوشه ای رو دیدم .ولی نمی شد در حالی که بقیه با دوتا شاخ روی سر و یه لبخند عاقل اندر سفیه نگات میکنن!!این تجربه شیرین رو تکرار کرد!!!!!!!!!!!