صبح که بیدار شدم آنفولانزا با من بود. آنفولانزا به یک دلتنگی ِ کهنه میمانست، آنفولانزا مثل ِ یک بغض چنگ انداخت به گلوی من. آنفولانزا در من بود، مثل ِ یک عشق ِ خسته. آنفولانزا همهی زندگی ِ من شد، و من در تبِ آنفولانزا سوختم. آنفولانزای من...
من برای آنفولانزا چای ریختم، کمرنگ. من به آنفولانزا لیمو خوراندم، شیرین. من به آنفولانزا سوپ دادم، داغ. و آنفولانزا در سکوتی بیماروار مطیع ِ من بود. من با آنفولانزای خودم به زیر ِ پتو رفتم. من به همه جای آنفولانزای خودم دست کشیدم. من با آنفولانزا تا مرز ِ عرق و انزال عشقبازی کردم. تن ِ آنفولانزای من تب داشت، تن ِ آنفولانزای من مریض بود از عفونت و چرک. آنفولانزا را به دکتر و دواخانه بردم. در تمام ِ راه،آنفولانزا پیشانی چسبانده بود به سرمای شیشه و به مهآلودگی ِ خیابان ِ ابری نگاه میکرد. آنفولانزا، تو به چه فکر میکردی؟
و باز به خانه برگشتیم. و آنفولانزا در سَکَراتِ کُدیین زیبا و خواستنیتر شد. من و آنفولانزا به هم مبتلا شدیم و از درد و داغی به هم پیچیدیم. ما پر بودیم از اشک و آبریزش و خِلط. و من نمیدانستم که دارم آنفولانزای خودم را میکُشم: آن قرصها، قرصهای لعنتی، آنفولانزا را نابود کردند، آنفولانزا را گرفتند از من... کدیین با تو چه کرد آنفولانزا؟
آنفولانزا رفت و دل ِ من برای آنفولانزا، برای همهی آن شب و روزها که با هم به رختخواب رفتیم تنگ است.
خیلی خوشگل بود . موفق باشید
ای ول خیلی باحال بود. آم ما نگفتی این آنفولانزا کی بود
خوش به حال آنفولانزا ! چه خاطرات خوبی داشته در این چند شب. واقعا خوش به حالش.
salam Ebi jan,agha dast be ghalamet ham mesle naghshit khoobehaaaa!khodazish az khodet bood za ay jazi serghate adabi kardi????
امروز صبح که بیدار شدم آنفلوآنزات رو دیدم که اومده بود هلند...
ma ke bakhil nistim, vali ghablana esmes ooni ke dar adam bood ye chize dige bood, tazegia engar esmesho avaz kardan gozashtan anfolanza