قانون بقای...

روزی که تو سخت کار می کنی من در بسترآرمیده ام وروزی که من سر حال هستم تو مریض می شوی...یک روز توانتخاب می کنی وروزی دیگرمن انتخاب می شوم واین دلشوره است که هرروز دیگری را نوازش می کند!...وهفته من این گونه به پایان می رسدکه دلتنگی های عصر جمعه های تو به سمت من هجوم می آوردیکشنبه هابا اینکه مسیحی نیستم اصلا!ومن از این بیشتر لجم می گیردوقتی که می گویی همه چیزاینجا عین عدالت است و قانون بقا بر همه چیز حاکم!

پی نوشت:وقتی دیروز این پست را می نوشتم یاد آن نویسنده ای(وحکما شاعری) افتادم که درآن مراسم کذایی بزرگداشت غلامحسین ساعدی در دلفت شعری موهوم با مضمون زیرخواند(تا آنجا که حافظه ام یاری می کند) که البته برای خودشاعر هم سورپرایز بود(!):

بعد از ظهر سپتامبر... و سرقت رگ ها در امتداد جاده...آه صافو چه گونه باور می کنی؟... که... گیسوهای یکشنبه را پرونده سازی می کند!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
siyavash دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:44 ب.ظ

Aga shoma ke mani pochi ro nemifahmin chera be on shaere fakhim ehanat mikonin?

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد