-
غیر انتفاعی ۲
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 00:16
در پست قبلی نیم نگاهی به مدارس و بچه دبستانی های امروزی داشتم و از شهریه این مدارس شکوه کردم.حالا که عیب می جمله گفته شد بهتر است هنرش نیز گفته شود. در دبستانهای مذکور از صبح تا ظهرکلیه دروس به زبان فارسی می باشد و بعد از ظهر تقریبا همان دروس به زبان انگلیسی ارایه می گردند که در اینصورت دانش آموز گرامی بعد از اتمام...
-
آنفولانزا
شنبه 9 دیماه سال 1385 12:36
صبح که بیدار شدم آنفولانزا با من بود. آنفولانزا به یک دلتنگی ِ کهنه میمانست، آنفولانزا مثل ِ یک بغض چنگ انداخت به گلوی من. آنفولانزا در من بود، مثل ِ یک عشق ِ خسته. آنفولانزا همهی زندگی ِ من شد، و من در تبِ آنفولانزا سوختم. آنفولانزای من... من برای آنفولانزا چای ریختم، کمرنگ. من به آنفولانزا لیمو خوراندم، شیرین. من...
-
دعوت طبیعت
دوشنبه 4 دیماه سال 1385 11:09
همه چیز داره کوچک تر و کوچک تر میشه. دیگه بزرگیهاشون رو احساس نمی کنی. انگار داری وارد یه جهان دیگه می شی. می رسی به جایی که دیگه چیزی جز سفیدی نمی بینی. احساس خوبی بهت دست می ده. کم کم صدای بال فرشته ها رو می شنوی که مستانه روی تخت های پرقوشون بازی می کنن. نور خورشید هم با پرتو های قشنگش صورتتو قلقلک می ده. به قول...
-
پیروزی
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1385 00:52
غرور یک ملت بر بازوان یک مرد. حالمان به هم می خورد از لوث شدن موضوع از اینکه از این بازار هر کس متاع خویش می برد و بر طبل خود می کوبد. آنچنان به عرش می برمیش که دستمان هم دیگر به او نرسد. زیر لب غر غر میکنیم از این همه فریب. امّا خودمان را فریب ندهیم اصل را فدای فرع نکنیم. خودش را ببینیم. اعتقادش را ببینیم. خلوصش را...
-
شاخه بادام
شنبه 18 آذرماه سال 1385 15:21
آقای مدیر وبلاگ آقا ابراهیم آقا نگرششون اینه که وبلاگ به سمت و سوی عرفانی شدن و نوشتن نبشته های فلسفی عمرانی فرهنگی پیش بره. واسه همین در این راستا من می خوام با یه پست عرفانی شروع کنم. شاید که همگی روح زندگی رو با این نوشته بیشتر بشناسیم. اسم این اثر شاخه بادام هست از لامارتین. (شرمنده از اینکه این بار کپی پیستش...
-
غیر انتفاعی1
سهشنبه 14 آذرماه سال 1385 09:28
زمانی که من کلاس پنجم بودم و می خواستم به ر اهنمایی برم به علت پاره ای مسایل فیزیولوژیکی نه در مدرسه تیز هوشان قبول شدم ونه در نمونه به همین جهت والدین محترم تصمیم گرفتند که بنده را در مدرسه "غیر انتفاعی" ثبت نام کنند.شهریه مدرسه در آن موقع 20 هزار تومان(ه ت) وجه رایج جمهوری اسلامی بود که در چهار قسط 5 هزار تومانی با...
-
برف
جمعه 10 آذرماه سال 1385 23:18
آسمان آخر هفته بد جور اخم کرده بود. اولین برف تهران بارید. تقریبا بیشتر بزرگراهها لغزنده و پر برف بود. ماشین روی سطح کاملا صاف و آینه گونی حرکت می کرد یا به عبارتی لیز می خورد. تجربه جالبی بود. در این عصبیت ترافیک و بازی مداوم با فرمان بعضی ماشینها را کنار پارک کرده اند و چه بی خیال برف بازی می کنند. پس بی خیال حالا...
-
کنسرت کامکارها
یکشنبه 28 آبانماه سال 1385 16:27
جمعه هفته قبل، با علیرضا و علیرضا آزادگان رفتیم کنسرت کامکارها. افراد مشهوری اومده بودند من جمله آقای علی نصیریان. هر کی ایشونو می دید، براش دولا راست می شد. اونجا بود که این شعر در من تداعی شد که می گه: توانا بود هر که دانا بود هنر برتر از گوهر آمد پدید. (همیشه از خوشنویسی کردن این تکه دومی در دوران مدرسه بدم می...
-
Objects are closer
شنبه 20 آبانماه سال 1385 12:34
اجسام از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکترند. شاید خیلی نزدیکتر. دیشب بوق کش دار یک اتومبیل که از سمت چپ من سبقت می گرفت این جمله را برایم معنی کرد.
-
دوبله
یکشنبه 14 آبانماه سال 1385 12:53
بعد از اینکه به مناسبت عید سعید فطر با سه روز تعطیلی روبرو شدیم تا به کوری چشم دشمنان شاد باشیم(نقل از مضمون)، تلوزین اقدام به پخش تعداد معتنا بهی فیلم سینمایی نمود.من هم در کنار کانون گرم خانواده این توفیق نصیبم شد تا هر از گاهی از این خیل عظیم فیلم ها حظی ببرم.این بهانه ای شد تا از دوبله های بسیار موتمن سیما بهره...
-
ماه مهر
دوشنبه 10 مهرماه سال 1385 13:51
فکر کنم همه ما روز اول مدرسه رفتنمون را به یاد داشته باشیم. واسه من روز اول مدرسه با چند سال قبل ترش که اول مهرم با کودکستان و مهد کودک و از این چیزها شروع میشد فرقی نداشت. مدرسه هم 200 متر با خونه فاصله داشت و فرق اول مهر این بود که من هم با مامان بابا از خونه در اومدم و رفتم مدرسه. تو مدرسه جواد دوستم را دیدم که با...
-
سفر شمال
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1385 17:42
از آخرین باری که رفتم خونه و یه سری به خانوادم زدم یه چند ماهی میگذشت. دیگه همه تو خونه شاکی شده بودن که چرا نمیای. از تعطیلی نیمه شعبان استفاده کردم و رفتم شمال خونمون. تو اتوبوس واسه خودم برنامه ریزی کردم که کجاها برم و دوستامو ببینم. معمولا بین 5 تا 6 ساعت تا خونمون راهه. اما جاده به حدی شلوغ بود که این راهو 7.5...
-
نرگس
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1385 13:48
مدتی است که تلوزیون در حال پخش یک سریال بسیار ژرف،ارزشی ،فرهنگی و موفق بنام "نرگس" می باشد. جذابیت های این سریال به قدریست که حتی سعید به خاطر آن حاضر شده هر شب 2 ساعت از خوابش بزند و به جای ساعت 9.5 ساعت 11.5 بخوابد(البته بگذریم که این سریال تاثیر بسیار بالایی در تبیین جایگاه والا و مقدس پدر در خانواده به عنوان یک...
-
4PE Reloaded
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 15:14
بعد از مدتهای مدید خلاصه وبلاگمون از فیلتر رهایی پیدا کرد. پس این مژده رو بهتون میدم که منتظر نوشته های توپه ما باشید. P.S: البته یه دونه از 4PE ها الان دیگه تو اتاق 619 نیست. ما هم منتظر نوشته های علی آقا علی از ولایت فرنگ و کشور آلمان هستیم.
-
فوتبال یزدی
دوشنبه 19 تیرماه سال 1385 14:40
در راستای نوشتن پست به زبانهای محلی، نوشته زیر جهت اعتلای لهجه و فرهنگ یزدی تقدیم می گردد. (فردای فینال جام جهانی -کوچه حنا-یزد) اکبر:سلام اصغرو ("و" به جای "ک" تصغیر بکار می رود)،دیشو(دیشب) فوتبال دیدی. اصغر:هان،با بمونعلی(اسم فولکلریک ) و عباسِ علی ممل(عباس پسر علی پسر محمد) دیدِم. اکبر:مِگم گل اول پنالتی...
-
فرصت
سهشنبه 30 خردادماه سال 1385 17:52
خیلی وقت پیش یک فیلم کوتاه دیدم. داستان شخصی که خیلی دوست داشت حرفهایش را همه در یک برنامه پر بیننده تلویزیونی بشنوند. یک روز این اتفاق برایش افتاد و به او 10 دقیقه وقت دادند که حرف بزند امّا او تمام این مدت را در بهت و حرف زدن بی سر و ته گذراند. اندکی از ما میدانیم که چه باید بگوییم و قدر فرصتها را می دانیم. زندگی در...
-
از چاله به چاه
یکشنبه 28 خردادماه سال 1385 23:37
گفتم میروم که دیگر صدای آهنگ آسانسور را نشنوم!همسایه کسی شده ام که شبانه روز مشق ویلن می کند!!!! خدایا به کدامین گناه؟!...
-
با مرامی
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 11:14
ساعت ۱۱ شب اتوبوس به سمت تهران راه افتاد. صندلی اول نشسته بودم و راحت می تونستم جاده رو ببینم. چند تا صندلی تو اتوبوس هنوز خالی بود و راننده می بایست چند جا تو راه توقف می کرد تا بتونه ظرفیتشو تکمیل کنه. درست آخرین شبی بود که تعطیلات تموم می شد و راننده می تونست تقاضای پول بیشتری واسه بلیط ها بکنه. همه تو اتوبوس ساکت...
-
باز هم تب کردیم
شنبه 20 خردادماه سال 1385 09:27
تلویزیون یک برنامه پخش میکند دربارهی بلیتهای جام جهانی فوتبال. خاموش میکنم و میآیم توی اتاق. روزنامه یک ویژهنامه چاپ کرده برای جام جهانی. سرسری نگاهی میاندازم و میروم پای اینترنت بی بی سی را باز میکنم اولین چیزی که به چشمام میخورد شمارش معکوس جام جهانی فوتبال است... هیچ وقت از فوتبال خوشام نیامده شاید فقط...
-
جام در موزه لوور!
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 07:45
" رمز داوینچی " اولین کتابی نیست که از طرف واتیکان تحریم می شود و به مومنان دستور داده می شود که از خواندن آن پرهیز کنند. کلیسای کاتولیک از قرن ۱۶ شروع به درست کردن یک سیاهه از " کتابهای ممنوعه" (به لاتین: "لیبروریوم پروهیبیتوروم") کرد. این همان زمانی است که دانشمندانی مانند گالیله باورهای رسمی کلیسا را در مورد شکل و...
-
۱۰۰ عدد بستنی
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1385 16:06
قبل از عید صحبت از این بود که سعید ممکن است برای ماموریت درست موقع عید روی سکوی سروش باشد.من که فکر نمی کردم این اتفاق بیفتد به سعید گفتم که اگر شب عید تو روی سکو بودی من صد عدد بستنی به تو می دهم.از شانس سعید این مامور شرکت شل هم مثل ماشین جهانگردی سالی یک بار میاد ایران اون هم درست شب عید(البته من اصلا قصد جسارت به...
-
ما و نانوایی
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 15:52
ابراهیم:" سعید این آرد چی شد؟" سعید: "ساکت باش ابله ." علیرضا:" نه با اون آرد اصلا نمیشه نون درست کرد چون ابراهیم رو کیسه اش نشسته بود." تورج تو صف نون:" پس این نون چی شد ؟ اگه تا 5 ثانیه دیگه حاضر نشه اسماتون رو تو بدان مینویسم و میزنم پشت شیشه." ابراهیم:" تقصیر من چیه آرد رو باید بدن به من تا من تحویل بگیرم؟" بلاخره...
-
بد شانسی!
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1385 09:14
امروز بر خلاف معمول دیراز خواب بیدار شدم تا دوش بگیرم و یک چیزی بخورم شد ساعت ۷:۱۵سریع خودم را رساندم به استگاه اتوبوس؛اتوبوس در هاله ای از دود (نه نور!) گم شده بود .کمی منتظر ماندم تا راه بیفته اما دعوایی بین مغازه دار و راننده افتاده بود؛مغازه دار شاکی بود وداد می زد که چرا این لگن را اینجا پارک کردی و مدام به...
-
اون پایین
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 14:13
خودم را برای یک ترافیک سنگین برای رسیدن به نمایشگاه کتاب آمده کرده بودم و چاره ای هم نبود. امّا تاکسی تقریبا همه راه را بدون ترافیک رفت اون هم چون از کوچه پس کوچه های کنار بزرگراه چمران رفتیم. از درب خیابان سئول وارد نمایشگاه شدم. جمعه و نمایشگاه. خودتون باید حدس بزنید که چه جمعیتی برای بزرگترین جشن کتاب ایران خواهند...
-
اتوبوس جهان گردی
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 15:23
ساعت ۱۰ جلسه شروع می شد. به ساعتم یه نگاهی انداختم. ۱۰:۰۵. یه نیم ساعتی تا محل برگزاری جلسه راهه. خیال کرده بودم جلسه بعدازظهربرگزار میشه. با سرویس تاکسیرانی اداره حرکت کردیم. آقای راننده که انگار سمندشو تازه از کارخانه تحویل گرفته بود. می خواست ماشینشو آب بندی کنه. بیشتر از ۵۰ تا تو بزرگراه نمی رفت. ماشینای عقبی با...
-
داستانک
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1385 22:47
صحنه اول: صف تاکسی کنار پسری ایستاده ام خانم جوانی بعد از من می ایستد با شالی نازک و مانتویی چسبان.23 تا 25 سال. صحنه دوم: بلاخره تاکسی آمد یک نفر جلو نشست و آن پسر عقب و بعد من آن خانوم هم آخرین نفر سوار شد. صحنه سوم: خسته بودم ساعت را نگاه می کردم و به انبوه ماشینهایی که آرام آرام در اتوبان مدرس حرکت میکردند سرم را...
-
باران
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1385 17:04
بارون شدیدی در حال باریدن. ناخودآگاه به یاد شعر معروف باز باران دوران دبستان افتادم. خالی از لطف ندیدم که متن کامل شعر رو تو وبلاگ بذارم تا دوران شیرین کودکانه براتون تداعی بشه. باز باران، با ترانه، با گهر های فراوان می خورد بر بام خانه. من به پشت شیشه تنها ایستاده در گذرها، رودها راه اوفتاده. شاد و خرم یک دو سه گنجشک...
-
او هم نقشی داشت...
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1385 08:18
کتاب ارباب حلقه ها را تمام کردم فیلمش را هم چند وقت پیش دیدم البته به غیر از قسمت دوم. جدا از همه هیجانات و زیباییهای فیلم و صد البته خود کتاب یک بخش از این داستان بیشتر برایم قشنگ آمد. گولوم شخصیتی است که همواره در تعقیب حاملین حلقه میرود و یک خطر محسوب میگردد چون او به دنبال حلقه است. در چند جای داستان موقعیتی پیش...
-
استقلال
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1385 09:22
-بالاخره پس از هفته ها هیجان؛ استقلال اول شد. طرفداردوآتشه نیستم و اصلا هم موقع تماشای بازی هیجانی نمی شوم اما دیروز سعید خوابش برده بود و با صدای داد من بعد از گل سوم بیدار شد!!!سعید جان شرمنده این به اون صدای پیانو در!!!!!!(اصلا عمدی نبود!) حاشیه های بازی هم جالب بود: گلزن برق بعد از زدن گل؛ عنایتی را بغل کرد!!!...
-
سردرد
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1385 15:00
سردرد! دردی که خیلی از ما گهگاهی دچارش می شیم. اما مهمترین چیز هنگامی که سردرد می گیرین اینه که راه حل برطرف کردنش رو بلد باشین. سنبل الطیب٬ گل گاوزبون٬ پر سیاوشن٬ سیخ شاطره٬ اسفنزا٬ عرق رازیانه ٬تخم اشکبوس٬ ریشه جویده شده کاکتوس دریایی٬عصاره شیرین بیان ٬جو دو سر٬ اسطوخودوس ٬اقطی سیاه٬ شنبلیله٬ زنجبیل٬ مامیران کبیر٬...